کتاب «پدر پسر روح الله» نوشته ی ابراهیم حسن بیگی است و داستانی از انقلاب و خصوصیاتی از امام خمینی (ره) است. این کتاب برای نوجوانان و جوانان نگارش شده است.
برشی از کتاب:
امام از خواندن نماز شب فارغ شده بود که با شنیدن سرو صداهایی خفیف از پشت پنجره اتاق پسرش حاج مصطفی به منزل خود نگاه کرد و زیر لب گفت:
-«پس آمدید.»
پسرش مصطفی را صدا زد و گفت:
-«مصطفی بیدار شو. مثل اینکه آمدند.»
حاج آقا مصطفی چشم باز کرد و در جای خود نشست. پدرش را دید که مشغول پوشیدن لباس است. زمزمه های گنگ مبهمی از خارج به گوش میرسید. از جای خود برخاست و با شتاب به پشت بام رفت. دید کوچه اطراف منزل پر از سربازان مسلح است.
فرمانده کماندوها دو تن از خادمان امام را به قصد کشت می زدند و از آنها می پرسیدند:
«خمینی کجاست؟»
که ناگهان در حیاط روی پاشنه چرخید و قامت آراسته و رشید و چهرهی نورانی امام در آستانه در ظاهر شد و صدایی گیرا و مصمم و خشمگین برخاست که:
-«روح الله خمینی منم. چرا اینها را می زنید؟»
وحشت سراپای بر نیروهایی که او را دیدند، نشست. کسی از آنها باور نمی کرد خمینی با پای خود بیاید و بعد در مقابل آنها سینه سپر کند و چون فرمانده کل به آنها تحکم کند که:
-«این چه رفتار وحشیانهای است که با مردم میکنید؟ این چه وحشیگریهایی است که از شما سر میزند؟»
نقد و بررسیها
هنوز بررسیای ثبت نشده است.