کتاب «بازگشت پنهانی به شیلی» نوشته گابریل گارسیا مارکز است که محمد حفاظی آن را ترجمه کرده است. این کتاب یکی از جلدهای مجموعه چشم و چراغ است.
قهرمان اصلی این کتاب یعنی میگل لیتین از برجسته ترین فیلمسازان آمریکای جنوبی است که در دوران حکومت نظامی شیلی با قیافه ای مبدل ئارد شیلی می شود تا زندگی مردمی که تحت تحت سلطۀ دیکتاتوری فاشیستی ژنرال پینوشه هستند را به تصیر بکشد. حرکت شجاعانه این فرد گابریل گارسیا مارکز را ترغیب می کند که تجربه های او را تبدیل به کتاب کند.
چاپ اول این کتاب در سال 1397 توسط انتشارات نگاه منتشر شده است.
برشی از کتاب:
پیش از فرارسیدن پاییز 1984، من، به اتفاق همسرم الی و سه فرزندم، در شهر باسکنشین سنسباستین اقامت گزیدم تا فیلمی بسازم. ساختن این فیلم، مانند بسیاری از فیلمهای دیگر در تاریخ سربهمهر سینما، درست یک هفته پیش از زمانی که قرار بود کلید زده شود، از سوی تهیهکننده منقضی اعلام شد. ناگهان خودم را عاطل و بیکاره یافتم و فکر ساختن فیلمی دربارهی شیلی دگربار به سراغم آمد.
شبی در یک رستوران محلی، [در اسپانیا] سر میز شام رؤیایم را با چند دوست در میان نهادم. همگی با علاقه فراوان دربارهی آن به بحث و گفتوگو پرداختیم؛ نهتنها به علت مضامین سیاسی آشکارش، بلکه بدینسبب که هریک از ما، از تصور کنفتشدن پینوشه احساس لذت و شعف میکردیم. اما به نظر میرسید که هیچکس آن طرح را چیزی بیش از پریشانفکری یک تبعیدی بهحساب نمیآورد. در راه بازگشت به خانه، و به هنگام عبور از خیابانهای خفتهی آن شهر قدیمی، لوسیانو بالدوچی، تهیهکننده ایتالیای که در سر میز شام بهندرت کلمهای بر زبان آورده بود، بازویم را گرفت و با حالتی که در نظر دیگران طبیعی جلوه کند مرا به کناری کشاند و گفت:
«کسی را که تو نیاز داری در پاریس منتظرت خواهد بود.»
درست میگفت. مردی که من نیازمندش بودم از مقامهای ردهبالای جنبش مقاومت شیلی بود و نقشهی او با طرح من تنها از چند جنبهی نهچندان مهم تفاوت داشت. چند ماه بعد در پاریس، یک گفتوگوی چهارساعته در محیط دوستداشتنی کافه لاک
نقد و بررسیها
هنوز بررسیای ثبت نشده است.