توضیحات کتاب رقص سنگ :
محسن صالحی حاجی آبادی، نویسنده رمان رقص سنگ که از فعالان حوزه دفاع مقدس است این اثر را به یاد سنگر سازانی نگاشته است که اکنون جمعی از انها شهید وجمعی دیگر جانباز هستند.
این کتاب از زبان دوم شخص بیان شده و روایتی دو سویه میان نویسنده و شهید می باشد که به گفته نویسنده: این رمان زبان دل رزمندگان شهرستان نجف آباد است که اکثر آنها حدود 15 سال داشتند و فرمانده آنها 17 ساله بود. این بچه ها به مرگ می خندیدند زیرا از مرگ نمی ترسیدند. آنها صحنه های مرگ را به چشم دیده بودند و چنین استنباط می کردند که مرگ ترس آور نیست.
گزیده ای از من کتاب:
تا آمدی به خودت بیایی، سنگ در عقب رفتن دست، از دستت فرار کرد. رفت و پشت سرت افتاد زمین. من از خنده ریسه رفتم. گفتم: ای بابا! باز هم ما سنگ مان را انداختیم توی آب. شما که سنگ را انداختید پشت سرت! هنوز حرفم تمام نشده بود که سرت را بالا کردی و خندیدی و گفتی: خب من پیر مردم. گفتم: حاجی، چاخان نکن. نتوانستی!
و تو چه مهربان بودی. سردار بودی. فرمانده بودی. چه قدر ساده و بی ریا. این قدر ساده و بی ریا که انگار داداشم کنارم ایستاده. انگار با دوست صمیمی ام حرف می زنم. من به تو می گویم: چاخان نکن، حاجی دیگر خیط شدی! تو می خندیدی. تو! فرمانده من. انگار نه انگار که زیر دستت، سر به سرت می گذارد. انگار نه انگار که جغله ای روبه روی فرمانده مهندسی سنگرسازان بی سنگر ایستاده . می ایستی کنارمان. سنگ بر می داری و با ما هم بازی می شوی.
خرید انواع کتاب، محصولات فرهنگی و اسباب بازی با تخفیف ویژه از دین کالا
نقد و بررسیها
هنوز بررسیای ثبت نشده است.