کتاب «پخمه» نوشته عزیز نسین است که رضا همراه آن را ترجمه کرده است.
پخمه یکی از چندین داستان بلند عزیز نسین به شمار می رود و بسیاری آن را شاهکار این نویسنده می نامند.
گفتنی است اسم اصلی این اثر پخمه نیست ولی مترجم به دلیل این که شخصیت اصلی کتاب را با این لقب صدا می زنند، این نام را بر روی کتاب گذاشته شده است.
چاپ سوم این کتاب در سال 1399 توسط انتشارات نگاه منتشر شده است.
برشی از کتاب:
اصرار نداشته باشید بدانید چرا سر و کار من به زندان افتاد، هرچه بود دست و بالم بند شد و تا آمدم به خودم بجنبم مرا از پلهها
پایین فرستادند! و از مخلص با همه اهن و تولپ و اسم و رسم عکسبرداری و انگشتنگاری کردند و بعد هم مثل ظرف آشغال که خانمها از لای در به دست رفتگر میدهند بنده را هم تحویل بند دادند!!!نمیدانم شما هم این منظره را دیدهاید؟ سابقاً بچههای شیطان و بازیگوش گربهای را توی کیسهای میانداختند و مدتی دور سرشان توی هوا چرخ میدادند، بعد گربه را از کیسه بیرون میآوردند و موشی جلوی او میانداختند. گربهی بیچاره چنان گیج و منگ بود که تا مدتی حتی موش را نمیدید و به او توجه نمیکرد!!!
آن روز هنگامی که من وارد کریدور زندان شدم این حالت عیناً در وجودم پیدا شد. به قدری ناراحت و گیج بودم که حتی حرفهای دو سه نفری را که اطرافم جمع شده بودند و به من دلداری میدادند نمیشنیدم.
اما از آنجایی که انسان در برابر حوادث نرمش زیادی دارد و در مقابل پیشامدها خیلی زود تسلیم میشود، من هم زودتر از آنچه فکر میکردم حالم تغییر کرد.
به خصوص حادثهای که پیش آمد بیشتر به این تغییر حالتم کمک کرد.
نقد و بررسیها
هنوز بررسیای ثبت نشده است.