کتاب «فرار از شب» اولین رمان فیلم نامه نویس با سابقه کشورمان «اکرم صادقی» است. داستان این کتاب در صدر اسلام می گذرد که تا آن زمان پیامبر اکرم شهرت فراوانی نداشت.
داستان تاریخی در ژانر سفرنامه این کتاب شما را با فضای خرافاتی و جاهلیت اعراب مانند رسم به زنده گور کردن دختران در آن زمان آشنا می کند.
برشی از کتاب:
برچسب: ادبیات ادبیات و داستان اکرم صادقی انتشارات جمکران پیامبر جمکران داستان عاشقانه داستان مذهبی فرار از شبآفتاب در حال غروب است و گرد و غبار پراکنده در هوا، با تاریکی کمتر به چشم میآید. در خانۀ مجلل و زیبای ابوسفیان، حارث کنار خالد روی تشکچهای روبهروی بزرگان مکه نشسته است. ابوسفیان و عتبه بنربیعه و امیه بنخلف و چند نفر دیگر از بزرگان مکه به بالشهای نرم تکیه دادهاند و بردهها مشغول پذیرایی از آنها هستند. داخل ظرفهای بزرگی شراب و میوههای رنگانگ قرار دارد.
حارث که از ورود به جمع بزرگان مکی شگفتزده و مشعوف است بدون جلب نظر، همهجای خانۀ ابوسفیان را نگاه میکند. خانه بسیار بزرگ و زیباست و با ظروف زیبایی تزیین شده است. مجسمههای سنگیِ چند بت روی طاقچهها خودنمایی میکند. خانه چندین پنجرۀ بزرگ دارد. تعدادی بردۀ نیمهعریان سیاهپوست کنار دیوار دستبهسینه ایستادهاند. یکی از بردههای ابوسفیان ظرف بزرگی از خرما میآورد و کنار میوهها میگذارد. حارث متعجب به خرماهای درشت نگاه میکند که به رنگ سیاه مخلوط به سفید و خاکستری است. مرغوبترین نوع خرما از منطقۀ هَجَر که فقط ثروتمندان قدرت خرید آن را دارند. ابوسفیان خرمایی برمیدارد.
– خرما یعنی تَعضُوض هَجَر…
خرما را در دهان میگذارد و با حرص و ولع آن را میجَود.
– شیرینتر از عسل…
حارث دوست دارد یکی از آنها را امتحان کند. منتظر میماند شاید ابوسفیان به آنها تعارف کند اما ابوسفیان همینطور که خرمایی دیگر برمیدارد به یکی از بردههایش اشارهای میکند و بردۀ سیاه از داخل صندوقچهای دو کیسه کوچک سکه بیرون میآورد و به دست ابوسفیان میدهد. ابوسفیان کیسهها را به طرف خالد میگیرد و باقیماندۀ خرما را قورت میدهد.
– این پاداشی از سوی خدایانمان برای توست که اموالمان را به سلامت به مقصد رساندی.
خالد به حارث نگاه میکند.
– این هدایا به حارث میرسد اوست که بیابان را چونان کف دستش میشناخت و تلاش نمود و قافله را به سلامت به مکه رسانید.
نقد و بررسیها
هیچ دیدگاهی برای این محصول نوشته نشده است.