ستونی زربافت ( چهارده معصوم ع)
ستونی زربافت ( چهارده معصوم ع) برای قیمت تماس بگیرید
بازگشت به محصولات
خطری برای جمال (دلستان و گلستان)
خطری برای جمال (دلستان و گلستان) قیمت اصلی 50,000 تومان بود.قیمت فعلی 42,500 تومان است.

چوپان و پلیس (دلستان و گلستان)

قیمت اصلی 50,000 تومان بود.قیمت فعلی 42,500 تومان است.

چوپان و پلیس (دلستان و گلستان ) ، اولین جلد از مجموعه 5 جلدی قصه های شیرین دلستان و گلستان است که دنیایی سراسر ماجرا و حادثه و روایت های شگفت انگیز از زندگی مردم این دو روستا دارد ؛ مردمانی با خوبی ها و بدی هایی شبیه به همه مردم جهان .

توضیحات

چوپان و پلیس (دلستان و گلستان )

مجموعه 5 جلدی قصه های شیرین دلستان و گلستان نوشتۀ محمد حمزه زاده منتشر گردید که برای محدوده سنی 9 سال به بالا بسیار جذاب و اشتیاق آور می باشد .

دلستان کجاست ؟

دلستان روستایی است در پای «بلند کوه » که خاک خوبی دارد.

بیشتر مردم در گلستان یا کوزه گرند یا کوزه فروش .

پشت بلند کوه هم ، روستایی است به نام گلستان که مردمش با آب چشمه های جوشان بلند کوه که به سمت روستایشان جاریست ، گل پرورش می دهند و از این راه روزگار را میگذرانند.

مجموعه 5 جلدی قصه های شیرین دلستان و گلستان دنیایی سراسر ماجرا و حادثه و روایت های شگفت انگیز از زندگی مردم این دو روستا دارد :

یکی در دامنۀ شمالی کوه و دیگری در دامنۀ جنوبی .

قصه ها و غصه های این مردم ، خواندنی و ماندنی است .

در جلد اول این مجموعه «چوپان و پلیس (دلستان و گلستان ) » قصه هایی نظیر زیر می خوانیم:

  1. هندوانه های آقا گمان
  2. مشکل ناصر عطار
  3. گلدانی برای روز عروسی
  4. گرگ در گلستان
  5. چوپان و پلیس

بخشی از هر یک از این عناوین را با هم بخوانیم :

هندوانه های آقا گمان :

کسی عادت نداشت هندوانه های آقا گمان را با شرط چاقو بخرد . 

چون همهدمی دانستند که همۀ 99 درصد هندوانه های او به فروش می رود زیرا سرخ و شیرین اند . اما آن روز مردی غریبه از راه رسید و اصرار داشت هندوانه انتخابی او را ببرد !

هیچ کس فکر نمیکرد ، وقتی آقا گمان با چاقو شکم هندوانه را باز می کند ، آن صحنه را ببیند ….

مشکل ناصر عطار:

کاروان گل از گلستان به دلستان رسید ، ناصر عطار راهش را کج کرد تا سری به دوست قدیمی اش آقا نبات بزند . 

در دلش غوغایی بود و حال و روز همیشگی را نداشت ….

گلدانی برای روز عروسی :

گل پسند اصلا فکر  نمیکرد ، یکی از مهم ترین شب های زندگی اش این طوری تلخ شود . بقچه های رنگارنگ جلوی چشمشان چید ولی جلوه و جلای قبل را نداشت …

گرگ در گلستان :

شب از نیمه گذشته و مردم دلستان خواب بودند . تاریکی و سکوت کوچه های روستا را فرا گرفته بود و فقظ صدای جیرجیرک ها شنیده می شد . 

مردی اسب سوار ، با سرعتی عجیب از سرازیری دروازۀ دلستان گذشت و وارد اولین کوچه شد …

چوپان و پلیس :

چند دقیقه بعد ، ماشین پلیس در کوچه گم شد . چوپان و مرد غریبه کنار آتش نشسته بودند …..