کتاب «شنام» خاطره ای از جنگ تحمیلی و اجرای عملیات شنام به فرماندهی شهید احمد توسلیان در شهر مریوان است. راوی کتاب بعد از اجرای عملیات زخمی می شود و هنگام برگشت به بیمارستان همراه برادرش اسیر گروهک کومله می شوند. کومله یک ماه بعد از این اتفاق برادر راوی را شهید می کنند که این اتفاق تاثیرات منفی روی روای داستان گذاشته است. در دوران اسارت، کومله ها می خواهند کیانوش را اعدام کنند اما یکی از خانواده هایی که از ترس گروه دموکرات به کومله ها پناه آورده بوده، نمی گذارد او را اعدام کنند. شیلان، دختر خانواده ای که راوی را نجات می دهند رابطه ای عاطفی با او برقرار می کند که به دلیل تعصبات قومی به سرانجام نمی رسد و… راوی بعد از یک سال(شهریور 1361) از اسارت آزاد می شود و در سپاه کرمانشاه متوجه می شود شیلان هم فرار کرده است. تا بهار سال 62 منتظر شیلان می ماند که شاید به خانه شان بیاید و وقتی او نمی آید، به خانه آنها در سقز می رود و می فهمد که شیلان اسیر کومله شده است.

برشی از کتاب: 

خواب بودیم که ناگهان سر و صدای ورود تعداد زیادی اسیر جدید ما را از خواب پراند.آنها را اول توی اتاق دیگری جا دادند؛ اما بعد از چند روز همه ما را یکجا جمع کردند. ورود به اتاق و فضای جدید و برخورد با افراد تازه از راه رسیده و اسرای با سابقه، خوبی ها و بدی هایی داشت. تهدید اسرا یک بار دیگر به هفتاد نفر رسیده بود. کلا سهای توجیهی و تبلیغاتی کومله ها هر روز برگزار می شد.