

تصمیم های شیرین3 (شیرین لاغر میشود)
95,000 تومان
حساب کرده اید که در زندگیتان چند بار تصمیم گرفته اید ؟ صد بار ؟ هزار بار ؟ بیشتر ؟
اگر دقت کنید می بینید که ما هر روز و گاهی روزی چند بار تصمیم می گیریم
مهم نیست که تصمیم های ما کوچک باشند یا بزرگ سخت باشند یا آسان
مهم این است که پشت هر تصمیمی یک قصه است
زندگی با تصمیم های ماست که شیرین و شیرین تر می شود
این کتاب قصه تصمیم های دختری به نام شیرین است اما شاید کتاب تصمیم های شما هم باشد !
کتاب تصمیم های شیرین3 (شیرین لاغر میشود)
این کتاب نوشته محمد حمزه زاده داستانی جذاب و آموزنده برای گروه سنی کودک و نوجوان است که با زبانی ساده و صمیمی به اهمیت تصمیم گیری در زندگی می پردازد .
این کتاب روایتگر قصه زندگی دختری به نام شیرین است
اما در حقیقت به گونه ای طراحی شده که هر خواننده ای بتواند خود را در جای او تصور و با موقعیت ها و تصمیمات او همزاد پنداری کند .
مجموعه پنج جلدی تصمیم های شیرین :
- شیرین می خواهد از مهمان ها پذیرایی کند
- شیرین می خواهد بچه کوچولوی خانم معلم را نگه دارد
- تصمیم های شیرین3 (شیرین لاغر میشود)
- شیرین می خواهد به یک مسافر غریبه نشان مقصدی را بدهد
- شیرین رازهایی دارد که نمی خواهد به کسی بگوید
- شیرین نمی خواهد در گوشی حرف بزند
- شیرین درد دلهایی دارد که باید به کسی بگوید
اما هر بار ماجرایی و قصه ای در پیش است که باید بگوید یا بشنود یا تعریف کند و یا یادش بماند .
شیرین یکی از خود شماست و شیرینی قصه هایش را از زندگی شما می گیرد .
شیرین و تصمیم هایش را بخوانید و برای همدیگر تعریف کنید
اسامی کتابهای مجموعه به شرح زیر است :
- حرفهای درگوشی
- یک تصمیم دیگر
- دزد را بگیرید
- شیرین لاغر می شود
- یک چیزی پیدا شده
بخشی از کتاب تصمیم های شیرین3 (شیرین لاغر میشود) :تصمیم های شیرین3 (شیرین لاغر میشود)
شیرین چند روز بود که رفتار معمولش را نداشت ، وقتی از مدرسه برمی گشت مثل روزهای قبل سراغ غذا را نمی گرفت .
مادر با سلیقه برایش غذا می آورد اما شیرین هر بار با بهانه ای از خوردن غذا طفره می رفت
– مامان چرا غذا شور است ؟
– چرا گوشتش نپخته است ؟
– برای چی شیرین نیست ؟
– نخود دارد ؟
– چرا نخود ندارد ؟
مادر هر بار با حوصله و صبر سعی کرد غذای بهتری بپزد اما شیرین ، شیرین شکمو و پرخور سابق نبود .
حتی یک بار مادر به شیرین گفت : عزیزم این همه بی اشتهایی شاید مربوط به یک مریضی باشد بیا وقت بگیریم و برویم پیش دکتر شیرین دستپاچه گفت : نه نه حالم خوب است ….