مجموعه داستان پیامبران داستان زندگی و قصه های 12 تن از پیامبران بزرگ است که به صورت داستانی برای کودکان نوشته شده است. در این کتاب ها الگوهای شخصیتی و رفتاری پیامبران به خوبی بیان شده است و برای تربیت فرزندان به خصوص فرزندانی که در خانواده های مذهبی رشد می کنند، بسیار مناسب است. آگاهی از اخلاق این پیامبران و همچنین سیر زندگیشان در دوران کودکی اهمیت بالایی دارد. در این کتاب داستان حضرت یونس (ع) آورده شده است.
برشی از کتاب:
روبیل و تنوخا به منزل حضرت یونس(ع) رسیدند و در زدند. یونس(ع) در را باز کرد. تا چشمش به آنها افتاد، گفت: «بیایید داخل! الآن داشتم به شما فکر میکردم.» هر سه وارد اتاقی شدند و نشستند. روبیل چشم به حضرت یونس(ع) دوخت. او لاغرتر شده بود و پوست صورتش به زردی میزد. معلوم بود که از چیزی رنج میبرد. تنوخا علت را پرسید. یونس(ع) گفت: «دیگر خسته و ناامید شدهام. سی سال است که تلاش میکنم مردم را به راهِ راست هدایت کنم، اما آنها ایمان نمیآورند. چند روزی است که حسابی ناامید شدهام و از خورد و خوراک افتادهام.» روبیل گفت: «به زور که نمیشود مردم را به دین خدا دعوت کرد. حالا که به حرفت گوش نمیکنند، آنها را به خدا واگذار کن!» تنوخا گفت: «بله، روبیل راست میگوید. تو وظیفهات را انجام دادهای؛ برای چه باید غصۀ مردم را بخوری؟»
نقد و بررسیها
هنوز بررسیای ثبت نشده است.